پیوندهای مفید

پیوندهای مفید
پیوندهای مفید

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.
۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

دكتر منوچهر هزار خاني , روشنفكر, نويسنده و مترجم, شريف, مبارز و نامدار ميهنمان كه قلم و  سبك منحصر به فردي توام با طنزي خاص در نويسندگي و بويژه مقالات و يادداشتهاي كوتاه ولي  چندين و چند بُعدي  خود دارد در جديدترين مقاله خود با عنوان ”مشکلات آنها و مشکلات اينها”  به ابراز نظر يك مقام وزارت خارجه آمريكا به بياني عميق و شيوا پرداخته و نوشته اند:
چند روز پيش آقاي هنري ووستر، مدير دفتر ايران در وزارت خارجه آمريکا، در مورد مجاهدين، ليست سياه وزارت خارجه، راي دادگاه و پيگيري آن توسط پاره يي از مسئولان سابق دولتي و ... توضيحاتي داد که غالبا تکراري و شناخته شده بودند و در رسانه ها هم انعکاس پيدا کردند. من مي خواهم از ميان همه آنها فقط به دو مورد اشاره کنم .


مورد اول آن جاست که گفته است«يکي از مشکلاتي که ما با مجاهدين خلق داريم اين است  که به ديدهٴ ما آنها نماينده يک جنبش اصلاح طلب دموکراتيک در ايران نمي توانند باشند». هر چند نخستين سؤالي که به طور طبيعي در برابر اين اظهار نظر به ذهن مي رسد اين است که آيا حتما بايد نماينده جنبش اصلاح طلب دموکراتيک بود تا به تروريسم متهم نشد و حتي بعد از راي دادگاه مبني بر رفع اتهام باز هم گروگان نگهداشته شد؟ اما قصدم وارد شدن در جدل نيست ، فقط يادآوري اين نکته است که مشکل متقابل مجاهدين با دولت آمريکا، آن طور که واقعيتهاي روزمره نشان ميدهند ، اصلا به اين پيچيدگي نيست و به ذات و ماهيت کاري ندارد؛ مشکل تناقض قول و فعل است. مشکل پايبند نبودن به عهد و قرار است، مشکل بي اعتنايي به لگدمال شدن حقوق اوليه انساني، مثل حق زندگي ، حق مالک بودن داراييهاي خود و حق استفاده از آنها ، حق دسترسي داشتن به امکانات ساده زندگي روزمره مثل آب آشاميدني، دسترسي داشتن به پزشک و دارو، حق مصون بودن از شکنجه جسمي و روحي و از رفتارهاي توهين آميز و غيرانساني و خلاصه تمام حقوقي که اعلاميه جهاني حقوق بشر براي تمام انسانها ـ چه نماينده يک جنبش اصلاح طلب دموکراتيک باشند و چه نباشند ـ به رسميت شناخته است. مشکل مجاهدين با دولت آمريکا به همين حقوق بديهي و پيش پا افتاده يي بر ميگردد که دولت دست نشانده محلي به طور سيستماتيک نقضشان مي کند و ابرقدرت فاتح جنگ و منصوب کننده دولت محلي ، اين اعمال وحشيانه و ضدانساني را تحت عنوان ”اعمال حاکميت” توجيه و حتي تشويق مي کند.
 از قضا اقدام شجاعانه شخصيتهاي آمريکايي جهت طلب عدالت براي مجاهدين هم در واقع اعتراض به همين نقض حقوق اوليه است . آنها از مجاهدين دفاع نمي کنند ، ازآرمانهاي اصيلي دفاع مي کنند که تصور مي کردند جزء ذاتي فرهنگشان است و حالا با بهت زدگي شاهد زيرپاگذاشتن آنها توسط زمامدارانشان هستند. از اين روست که از ته دل فرياد مي زنند ننگ بر ما که نقض عهد کرديم و به تعهداتمان پاسخ نداديم ، و با صداي بلند اعلام مي کنند که ”کمپ ليبرتي ” به اسارتگاههاي جنگي بيشتر شباهت دارد تا به اردوگاههاي پناهندگي. اين فرياد اعتراض” دوحزبي” هم ، که طنينش در واشنگتن ”تجار محترم” همان دو حزب را به وحشت انداخته است ، نوعي ”صداي آمريکا” ست؛ صداي ديگري از آمريکا يا ، درست تر بگويم ، صداي آن آمريکاي ديگر است؛ آمريکاي نخستين انقلاب ضد استعماري ، آمريکاي بيانيه استقلال و حقوق بشر ، آمريکاي آرمانخواه و طالب آزادي . مگر اين آمريکاييان شجاعي که احقاق حقوق پايمال شده مجاهدين را مسأله خودشان کرده اند و ”تجار محترم” دولتمدار با لولو خورخوره احضاريه خزانه داري مي خواهند آنها را بترسانند، گناهشان چيزي جز عدالت طلبي و آرمانخواهي انساني فرا حزبي ، فرا مليتي ، فرازباني، فراديني و فرانژادي است؟
نکته دومي در سخنان آقاي مدير دفتر ،که قابل تأمل بنظرم مي رسد اين است : «با توجه به کنترل غير دموکراتيکي که رهبران اين گروه بر اعضا دارند، گروه نمي تواند پيشقراول دموکراسي که آمريکا براي ايران در نظر دارد قلمداد شوند». هرچند او توضيح نمي دهد که آن ”دموکراسي که آمريکا براي ايران در نظر دارد” از چه قماشي است، اما با توجه به نمونه هاي پياده شده (يا مونتاژ شده) در جاهاي ديگر به سادگي مي توان دريافت که مدل مورد نظر اگر نسخه اندکي بزک شده از همين جمهوري اسلامي موجود نباشد، حتما شريعت گرا و ، به قول امروزيها، آخوند ـ کومپاتيبل هست. طبيعي است که در ا ين ”پروژه دموکراسي” مجاهدين پسقراول هم نمي توانند باشند. اين حقيقتي است که او مي گويد در حالي که آن قدر بديهي است که نياز به گفتن ندارد. اما حقيقتي که او نمي گويد و نياز به گفتن دارد اين است که راه اندازي هر نوع ”پروژه دموکراسي” آخوند کومپاتيبل ، مستلزم از ميان برداشتن جنبش سرنگوني طلب سازمانيافته است. در اين جاست که اهميت ”کنترل غير دموکراتيکي که رهبران اين گروه بر اعضا دارند” آشکار مي شود، چون در عرصه مبارزه و زير انواع فشارهاي جسمي ، رواني، سياسي، نظامي ، حقوقي، اقتصادي، و ...، مانع از وارفتن همبستگي و يکپارچگي مي شود و امکان مي دهد پايداري و استواري سازماني ادامه يابد. هدف همه «اعمال حاکميت ها ، ”تسهيل کنندگي ” ها ، در ليست نگهداشتن ها ، کوچ دادنهاي اجباري ، زندان سازيها و انواع ديگر فشارها و مشقتهايي که بايد هنوز در انتظارشان بود، خرد کردن همين روحيه مقاومت و از کار انداختن همين سازمانيافتگي است. حالا شما به چهره رزمندگاني نگاه کنيد که ماههاي متمادي است هر روز جلو مقر سازمان ملل متحد در ژنو جمع مي شوند و حق پايمال شده شان را طلب مي کنند. آيا در اين چهره ها اثري از يأس يا تزلزل ميبينيد؟ اينها رزمندگان سر سخت و استوار مبارزه نا متقارن در همه جبهه ها هستند. اگر فردا همين امکان تظاهرات را هم از آنها بگيرند، حتما راه ديگري براي ادامه مبارزه خواهند يافت يا اختراع خواهند کرد، ولي ميدان را خالي نخواهند گذاشت.